کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مِثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
علامت نهادن. علامت گذاشتن. علامت نهادن تا بازجستن آن آسان باشد. (یادداشت مؤلف) : سوی چاهی کو نشانش کرده بود چاه مغ را دام جانش کرده بود. مولوی. ، اثر گذاشتن: علب، نشان کردن رسن بر پهلوی شتر و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، تأثیر. (تاج المصادر بیهقی) ، نشانه قرار دادن با چشم چیزی را در تیراندازی. هدف قرار دادن. (یادداشت مؤلف). نشانه کردن. نشانه گرفتن، امضاء کردن. (یادداشت مؤلف) : محضری معتبر در دعوت مولانا نوشته تمامت علما و شیوخ و قضات و امرا و اعیان بلاد روم علی العموم نشانها کردند و باز به وطن مألوف و مزار والد عزیزش دعوت کردند. (افلاکی) ، نشان کردن بر مکتوب: توقیع. (از یادداشت مؤلف) ، نامزد کردن دختری را. (یادداشت مؤلف)
علامت نهادن. علامت گذاشتن. علامت نهادن تا بازجستن آن آسان باشد. (یادداشت مؤلف) : سوی چاهی کو نشانش کرده بود چاه مغ را دام جانش کرده بود. مولوی. ، اثر گذاشتن: علب، نشان کردن رسن بر پهلوی شتر و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، تأثیر. (تاج المصادر بیهقی) ، نشانه قرار دادن با چشم چیزی را در تیراندازی. هدف قرار دادن. (یادداشت مؤلف). نشانه کردن. نشانه گرفتن، امضاء کردن. (یادداشت مؤلف) : محضری معتبر در دعوت مولانا نوشته تمامت علما و شیوخ و قضات و امرا و اعیان بلاد روم علی العموم نشانها کردند و باز به وطن مألوف و مزار والد عزیزش دعوت کردند. (افلاکی) ، نشان کردن بر مکتوب: توقیع. (از یادداشت مؤلف) ، نامزد کردن دختری را. (یادداشت مؤلف)
کشتن. بقتل رساندن. قتل کردن. کشتار کردن: غلامان تیر انداختن گرفتند... و پیادگان بدان قوت به برج بررفتن گرفتندبه کمندها و کشتن کردند سخت عظیم. (تاریخ بیهقی)
کشتن. بقتل رساندن. قتل کردن. کشتار کردن: غلامان تیر انداختن گرفتند... و پیادگان بدان قوت به برج بررفتن گرفتندبه کمندها و کشتن کردند سخت عظیم. (تاریخ بیهقی)
بپایان بردن. به آخر رسانیدن. (یادداشت مؤلف) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنان به کوری روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی). - از راه راست کران کردن، منحرف شدن. از راه بیکسو شدن: به استواری جای و به پایداری کوه فریفته شد و از راه راست کرد کران. فرخی
بپایان بردن. به آخر رسانیدن. (یادداشت مؤلف) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنان به کوری روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی). - از راه راست کران کردن، منحرف شدن. از راه بیکسو شدن: به استواری جای و به پایداری کوه فریفته شد و از راه راست کرد کران. فرخی
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن